دانلود رمان آخرین برف زمستان
بازدید : 636 | دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 - 19:31
admin
ارسالی ها : 31
عضویت : 7 /2 /1395
محل زندگی : Yazd
وضعیت یاهو :
دانلود رمان آخرین برف زمستان

دانلود رمان آخرین برف زمستان
تصویر: http://linar.ir/wp-content/uploads/2016/02/akharin-barfe-zemestan-300x300.jpg
خلاصه رمان : پایان یک زندگی مشترک شروع این داستانه و آیلین زنی که جسورانه بدون اینکه حتی ذره ای حمایت خونواده واطرافیانش روداشته باشه دست به این کار می زنه واز محمد مردی که همیشه براش مث یه کاغذ سفید، نانوشته وغیر قابل درک بوده جدا می شه.تا به دنبال دست پیدا کردن به خواسته ها وآرزو های بزرگ زندگیش بره.اون با پیش زمینه ی ذهنی بدی که از ازدواجش داشته نقطه ی پایان وطلاق رو خیلی آسون تو جریان زندگیش می پذیره.درست به آسونی چیزی که الآن ما تو جامعه مون می بینیم.اما…
قسمتی از رمان آخرین برف زمستان :
ـ آره به خودت مربوط مي شه.منتها هرغلطي که مي خواي بکني بايد اينو در نظر بگيري که از شانس مزخرف من سه ماه تو عده اي.مي دوني؟…دلم نمي خواد کاري کني که فردا من مجبور شم جوابگو باشم.

معده ام از درد تير کشيد وراه نفسمو بست.با صورتي از درد مچاله شده نگاه نااميدم رو به چند پله ي باقي مونده انداختم ولعنت فرستادم به هرچي دفتر خونه که اينهمه پله داره.دست بلند کردم وبا ته مانده ي نيرويي که داشتم،تخت سينه اش کوبيدم.

ـ خفه شو.

تکان مختصري خورد وچون عکس العملم غافلگيرانه بود يه قدم عقب رفت.دستمو به ديوار گرفتم وپله هارو پايين اومدم.مدام يه واژه تو ذهنم جولان مي داد(عوضي…عوضي)

ـ صبرکن…آيلين مي گم صبر کن.

با درد ناليدم.

ـ برو به درک آشغال.

ـ من منظورم…يعني مي دوني…خب عصباني شدم،دست خودم نبود.

دانلود رمان آخرین برف زمستان
ـ حوصله تون که سر نرفته؟

ـ هنوز نه.

تو چشمام دقيق شد ولبخند زد.هنوزم مغرورانه نگام مي کرد اما اون پوزخند اعصاب خورد کن رو لباش نبود.

ـ فکر نمي کردم که بياين.

متعجب به طرفش چرخيدم.

ـ چطور؟خاله چيزي گفته؟

برگشت نگاه متاسفي به طرلان انداخت وسر تکان داد.

ـ نه خودم اينطور تصور مي کردم.

ـ چطور مگه؟

سرشو پايين انداخت وزير لب زمزمه وار گفت: پدرم وطرلان احمقن اگه فکر کنن تو باهاشون راه مي ياي.

بهت زده اعتراف کردم.

ـ من چيزي از حرفاتون سر در نياوردم.مي شه واضح تر توضيح بدين؟

نرم خنديد ودوباره نگاهشو تو ني ني چشمام دوخت.

ـ همسر سابقت باهات تماس نگرفت؟نگفت قضيه از چه قراره؟ اينکه بابام تهديدش کرده و…

باقي حرفشو خورد وبا نزديک شدن پدرش از جاش بلند شد.من هم به نشونه ي احترام بلند شدم.

اما قبل از اينکه کامراني بهمون برسه،کيوان زير لب گفت:اون مي دونه که تو از همه چيز خبر داري.بهتره خودتو به اون راه نزني.چون زرنگ تر از اين حرفاست.

مهندس با خنده رو به پسرش گفت:مي بينم حسابي با آيلين خانوم گرم گرفتي.فقط حواست باشه ايشون هواخواه زياد داره ها

دانلود رمان آخرین برف زمستان
به طرف کيوان برگشتم وبا ناراحتي گلايه کردم.

ـ همه چيز رو خراب کردين.

ـ من قصد نداشتم ايشون رو ناراحت کنم.

باحرص پامو رو زمين کوبيدم.

ـ همش تقصير منه.بايد بهش مي گفتم.

ـ اگه اجازه بدين با هاشون حرف مي زنم.

ـ نه ديگه نيازي نيست بايد خودم بهش توضيح بدم.

ـ باشه فقط اين کارت رو لطفا بگيرين.شماره ي مادرمه.اون مي خواد که حتما با آقاي ايل بيگي حرف بزنه.راستش ما تصميم داريم از طريق يه واسطه ي ناشناس سهام شرکت رو بخريم.

پاکت ها رو تو دستم جا به جا کردم وکارت رو گرفتم.

ـ باشه بهش مي دم.

لحن غمگيني که داشتم،باعث شرمندگي بيشترش شد.

ـ واقعا ببخشين نميخواستم باعث اين دلخوري شم.

ـ به هرحال اون پيش زمينه ي بدي که از شما و تهديدات پدرتون داشته تواين برخوردش بي تاثير نبوده اما سعي مي کنم باهاش حرف بزنم.فعلا.

ـ خيلي مواظب خودتون باشين.من حواسم به پدرم هست اما شما هم فراموش نکنين کارهاي اون هميشه دور از انتظاره.

سرتکان دادم وبا دلواپسي به سمت خونه رفتم.درو که بازکردم،صداي کوبيده شدن در اتاقش به گوشم خورد.پاکت هاي خريد رو با احتياط روميزِ تو آشپزخونه گذاشتم وکارت پريسا خانوم رو برداشتم وبه سمت اتاقش رفتم.

ضربه اي به در زدم.

ـ ميتونم بيام تو؟

جوابي نداد ومن مجبور شدم بي پروا درو باز کنم و وارد شم.

دانلود رمان آخرین برف زمستان
تصویر: http://linar.ir/wp-content/uploads/2016/02/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF.png
تعداد صفحات : ۱۸۴۸ صفحه
نسخه PDF
حجم فایل : ۴MB

وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.
پرش به انجمن :