دانلود رمان آداک
بازدید : 928 | دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 - 19:33
admin
ارسالی ها : 31
عضویت : 7 /2 /1395
محل زندگی : Yazd
وضعیت یاهو :
دانلود رمان آداک

دانلود رمان آداک
تصویر: http://linar.ir/wp-content/uploads/2016/02/Night5052-2-300x300.jpg
خلاصه رمان : همه چیز از وقتی شروع شد که دکتر گفت پای یه مریضی در میونه؛ دیابت، مقصر جزایر لانگرهانس لوزالمعده بودن؛ “جزیره “. یه جزیره کوچیک؛ یه زندگی بزرگ رو تکون داد. زندگی و پرستاری از یه بیمار دیابتی ماجراهایی رو رقم میزنه که تا سالها بعد سرنوشت آدمهای قصه رو تغییر میده تا جایی که…
قسمتی از رمان آداک :
_چي بگم خب؟!

_زهر مار بگو…

دستشو ميبره جلو و از پهلوي گوشتالوي نگين يه نيشگون ميگيره:

_ببين سپيد؛ نگاه کن اين دسته سماورا؛ تا دو هفته پيش اينجوري بود مگه؟ واقعا اينجوري بود؟ دِ نبود ديگه!

سپيده با ترس و لرز سرتاپاي نگين رو برانداز ميکنه:

_خدايي نگين؟! درست و درموني هنوز؟

نگين شک دار به ژيلا نگاه ميکنه؛ آه چقد ترسو و بي خاصيت؛ نميدونم چرا روش نميشه بگه؛ انگار نه انگار که همين پريروز داشت به فرشته ميگفت که تمام تنش جوشاي چرکي زده؛ تازه نگين جون و قوه ش خيلي بيشتر از سپيده س.

_ ژيلا منو اينجوري نگاه نکنا؛ من عين طبل تو خاليم. دماغمو بگيري جونم دررفته!

شونه شو ميندازه بالا،

_ميل خودته؛ ولي از نظر من يه بار ضرر نداره.

کک مکاي رو صورت سپيده به نظرم کم رنگ تر شده؛ شايدم صورتش سفيد تر شده…يعني از ترسه؟

دانلود رمان آداک
_يه معامله بکنيم چطوره؟

_اي بابا، من ميگم نره شما ميگي بدوش؟

دوباره لبخند ميزنه:

_منم گفتم که کار مردونه س…حتما بايد به خودت ثابت ميشد که نَره؟!

اخمامو ميکشم تو هم…

_پاشو دختر جون؛ پاشو بده به خودم…بعدم راجع به شرايط معامله حرف ميزنيم…

معامله چي؟ اي بابا يعني به خاطر پولش داره پنچري ميگيره؟ پاشو بابا نخواستيم کمکت رو…

_نميخواد خودم ميتونم؛ پاي ميزه معامله هم نميشينم…چه کاريه؟

شونه مو ميندازم بالا…دستشو ميذاره رو آچار چرخ و به زور از دستم ميکشه بيرون…

_بهت نميخوره اين همه خسيس باشي؟

از جام بلند ميشم وميذارم کارشو بکنه…سگ خور ميدم بهش هرچقد دستمزدش بشه…خلايق هرچه لايق…نميذاره خودم داوطلبانه پولو بهش بدم که!

_بروکنار…

نگاه ميکنم. کار پنچرگيري تموم شد؟ دولا ميشم و تاير زاپاسمو نگاه ميکنم که الان افتاده زير ماشين

دانلود رمان آداک
_خوبي تو؟ چرا اين همه دستپاچه اي؟

بازم دليلي نميبينيم مقدمه چيني کنم.

_هيچي…نيلو؟

_جانم؟

اين نيلو از اون شب که با رامين اومد پشت در خونه م “جانم” از دهنش نمي افته. حداقلش اينه که الان به من جسارت داد تا درخواستمو بهش بگم.

_الان سرکاري؟

_اره چطور؟

_ميتوني…ميتوني بري دنبال سپيده؟

_کجاس؟ مدرسه؟

واي از اين خنگ بازياي نيلو لجم ميگيره گاهي…بيچاره داداش من.

_نه خونه س…پنج شنبه ستا، من خودم کلاس فوق العاده داشتم.رفتم مدرسه..الانم يه کاري برام پيش اومده که…

نيلو ميپره تو حرفم

_وايسا ببينم؛ من برم خونه ت دنبال سپيده؟ اون وقت کجا ببرمش؟

_ببرش خونه خودتون…ميام از اونجا ميبرمش…

نيلو خيلي آروم جوابمو ميده، معلومه اونم به وضع عقل من شک کرده.

_باشه ميبرمش ولي چيزي شده عروج؟ نگرانم کردي

دانلود رمان آداک
تصویر: http://linar.ir/wp-content/uploads/2016/02/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF.png
تعداد صفحات : ۱۴۳۰ صفحه
نسخه PDF
حجم فایل : ۳MB

وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.
پرش به انجمن :