–کیه؟!..
نوید و اریا هر دو کمی عقب رفتند..یک زن سرش را از پنجره بیرون اورده بود..با دیدن اریا و نوید در لباس فرم پلیس چشمانش گرد شد..
-ب..بله بفرمایید..
اریا نگاه جدی به او انداخت و گفت :لطفا چند لحظه بیاید دم در..
-با..باشه چشم..
نوید صدایش زد..
–اریا..اینجا رو نگاه کن..
اعلامیه ای در دستش بود..اریا نگاهی به ان انداخت..با دیدن اسم تعجب کرد..”کیومرث کیهانی”..
-یعنی مرده؟!..پس اون ماشین..
با باز شدن در ادامه نداد..زن جلوی در ایستاد..سرتا پا مشکی پوشیده بود..زنی نسبتا میانسال با صورتی گرد و چشمانی ریز..
–بله بفرمایید..با کی کار داشتید؟!..
اریا نگاهش کرد وگفت :شما چه نسبتی با اقای کیومرث کیهانی دارید؟..
زن ابرویش را بالا انداخت و گفت :ببخشید ولی من تا کارت شناساییتون رو نبینم نمی تونم جوابتونو بدم..
نگاهی بین اریا و نوید رد و بدل شد..هر دو کلافه کارت شناساییشان را نشان دادند..
اریا :خانم لطفا به سوال ما جواب بدید..نسبت شما با اقای کیومرث کیهانی چیه؟..
زن گوشه ی شالش را به چشم کشید و گفت :خدا بیامرزدش..اقا کیو شوهرم بود..
— کی فوت کردن؟!..
–الان ۲ ماهی میشه..
-علت فوتشون چی بود؟!..
زن اشک هایش را پاک کرد ..
-تو جاده تصادف کرد..داشت می رفت تهران که..
نوید گفت : ما می تونیم نگاهی به داخل خونه بندازیم؟..
قبل از اینکه زن ممانعت کند ..حکم تفتیش را نشانش داد و گفت : مجوز داریم..
زن نگاهی به حکم و نگاهی به اریا و نوید انداخت..ارام از جلوی در کنار رفت..
–بله.. بفرمایید تو..