loading...
دانلود رمان| رمان عاشقانه ایرانی
آخرین ارسال های انجمن
محمد بازدید : 13078 یکشنبه 08 آذر 1394 نظرات (4)

رمان ذهن خالی از هما پور اصفهانی

zehne-khali

 

نام کتابنام کتاب : ذهن خالی

نام نویسنده نام نویسنده : هما پور اصفهانی

خلاصه داستانخلاصه داستان:

وقتی ته چاهی بودم و به این می‌‌اندشیدم که چه جیز مرا به ته این چاه انداخته با تمام وجود دلم میخواست به یاد بیاورم!

ای کاش میدانستم خطا کردن در نادانی خیلی بهتر است به یاد بیاوری و بدانی خطا کرده ای انهم دانسته!

رنجانده ای با میل… نخواسته ای در اوج خواستن و…

شکسته ای ! شکسته ای و نابود کرده ای! در اوج شکستن خود!

حالا در جایی ایستاده ای که برای من دانستن دلیل همه چیز کافیست در آینه بنگری … آری دلیل همه چیز همان است که میبینی ” باقی در ادامه مطلب”

تصاویر شخصیت ها اضافه شد. در ادامه مطلب

 

علی: دوستان عزیز جهت خرید رمان زیبا و متفاوت ذهن خالی از هما پور اصفهانی با شماره زیر نماس بگیرید .

۰۹۳۵۳۰۹۹۱۳۱

 

jensen_ackles_jensenackles_39

large

nXNjJd4lMQU_large

pvm-IcMhuZ4

قسمتی از متن رمان ذهن خالی از هما پور اصفهانی :

من قول میدادم درس بخونم دکتر بشم.اما چه زود همه آرزوهام پر پر شدن. مامان مریض شد، مدام خون دماغ میشد و بعد از چند تا آزمایش معلوم شد لوسمی یا همون سرطان خون داره. باید پیوند مغز استخوان انجام میداد، اما درست توی همون برهه زمانی هرکس که به ما میرسید پول میخواست ، پولای هنگفتی که ما از پسش بر نمیومدیم . اینقدر غرق نامردی و نامرادی شدیم تا دیر شد . بابا حتی خونه رو هم فروخت، ولی نصف بیشتر پول خونه خرج هزینه های کمر شکن درمان و شیمی درمانی و بقیه موارد شد . دار و ندارمون رو از دست دادیم . اون پولی هم که مونده بود نتونست کفاف پیوند و زیاده خواهی خانواده کسایی که برای پیوند مناسب بودن رو بده. علاوه بر اون  همین که خونه به فروش رسید بیماری مامان بدتر شد . چون مامان عاشق خونه بود و اون موقع انگار عشقشو از دست داد و خیلی زود،ختی خیلی زودتر از اون چیزی که پزشکا تخمین میزدن تنهامون گذاشت!مامان رفت و من نابود شدم،اینقدر گریه کردم که بابا نگران شده و پونه غم خودش رو از یاد برده بود!همه نگران من بودن،من اما یک سال تموم افسردگی حاد داشتم و وقتی رو به بهبود رفتم دیگه پولک قبل نشدم.دیگه با کسی صمیمی نشدم،دیگه نتونستم کسی رو دوست داشته باشم و بیزار شدم . از همه چیز ، از همه کس . پول باعث شد مامانمو از دست بدم ، پول باعث شد کینه سنگینی توی قلبم شکل بگیره و قلبمو سیاه کنه . میخواستم از همه انتقام بگیرم. دیگه هیچکس برام مهم نبود.فقط خودمو میدیدم.خودم و خودم و خودم ! سوم راهنمایی بودم که مامان فوت شد. یک سال نتونستم درس بخونم و بعد از اون وقتی تصمیم گرفتم به درسم ادامه بدم رشته ریاضی رو انتخاب کردم . دیگه نمیخواستم دکتر بشم از دکترا متنفر بودم چون نتونستن برای مامانم کاری بکنن. میخواستم مهندس بشم، این شده بود آرزوم.اما دیگه اون پولکی نبودم که با همه وجودش درس میخوند تا بهترین باشه.فقط میخوندم که خونده باشم . به اینجا که رسیدم باز ذهنم قفل کرد،یادم نمیومد، چی خوندم و چی کار کردم!دیگه هیچ خاطره ای توی ذهنم نداشتم…

منبع:http://www.tak-site.ir

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط yas در تاریخ 1395/02/24 و 19:09 دقیقه ارسال شده است

سلام لطفا رمان ذهن خالی و شام مهتاب رابه ایمیلم بفرستیدشکلک

این نظر توسط asenat در تاریخ 1395/02/16 و 2:09 دقیقه ارسال شده است

سلام ببخشید میشه رمان ذهن خالی و استایل و مومیایی رو برام ایمیل کنید

این نظر توسط mona در تاریخ 1395/02/10 و 16:57 دقیقه ارسال شده است

سلام لطفا رویای خام و ذهن خالی و استایل رو برام ایمیل کنید ... ممنون

این نظر توسط mobina در تاریخ 1395/01/09 و 13:57 دقیقه ارسال شده است

سلام لطفا رمان ذهن خالی واستایل رو برام ایمیل کنید مرسی


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
پیوندهای روزانه
آمار سایت
  • کل مطالب : 58
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 22
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 105
  • بازدید ماه : 105
  • بازدید سال : 14,960
  • بازدید کلی : 1,128,811
  • کدهای اختصاصی