![](http://www.tak-site.com/wp-content/uploads/mojgan-zare-95.jpg)
بیوگرافی مژگان زارع
سلام دوستان عزیز . ایشالا حالتون خوب باشه . بعد از درخواست های پیاپی کاربران بالاخره نوبت مژگان زارع عزیز شد .
مصاحبه اختصاصی تک سایت با مژگان زارع رو حتما دنبال کنید.
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 412 | admin |
![]() |
0 | 530 | admin |
![]() |
0 | 489 | admin |
![]() |
0 | 356 | admin |
![]() |
0 | 387 | admin |
![]() |
0 | 377 | admin |
![]() |
0 | 437 | admin |
![]() |
0 | 332 | admin |
![]() |
0 | 425 | admin |
![]() |
0 | 372 | admin |
![]() |
0 | 1228 | admin |
![]() |
0 | 768 | admin |
![]() |
0 | 869 | admin |
![]() |
0 | 553 | admin |
![]() |
0 | 928 | admin |
![]() |
0 | 620 | admin |
![]() |
0 | 636 | admin |
![]() |
0 | 738 | admin |
![]() |
0 | 2373 | admin |
![]() |
0 | 682 | admin |
سلام دوستان عزیز . ایشالا حالتون خوب باشه . بعد از درخواست های پیاپی کاربران بالاخره نوبت مژگان زارع عزیز شد .
مصاحبه اختصاصی تک سایت با مژگان زارع رو حتما دنبال کنید.
رمان ابریشم نخ کش رمان عاشقانه ایرانی که در انجمن قصه سرا رمان در حال تایپ میباشد.
خلاصه رمان:
نــــورآ که پس از چند سال ، هنوز نتوانسته عشقِ گذشته اش را فراموش کند ، حالا پس از این سال ها دوباره با او مواجه میشود ، هنوزم هم از علاقه او کم نشده است و تلاش میکند تا همان علاقه و عشق را بار دیگر شعله ور کند اما در این سال ها ، همه چیز عوض شده است و تجربه ی کم او برای بدست آوردن عشق ِ خاک خورده ی قدیم کافی نیست...نفر سومی به او کمک خواهد کرد اما ....
قسمت اول شامل هفت قسمت کامل
تمام قسمت های رمان ابریشم نخ کش
خلاصه رمان همزاد مرگ: به زندگی چنگ انداخته بود... از همان ابتدا که جنینی نارس بود و مادرش از بالای بام پرید... بعدتر که زیر کتک های برادرش جان نمی کند یا حتی زمانی که کودکی نکرده، هلش دادند در بستر گرگ...
شامل فصل اول رمان همزاد مرگ
تمام قسمت های رمان همزاد مرگ ازfatemeh94
قسمتی از متن رمان :
به حیاط قدم گذاشت و زیپ کاپشن بادی اش را تا زیر گلو بالا کشید. سوز آذرماه در آن گرگ و میش اول صبح غوغا می کرد. باید یک شال گردن برای زمستانش می خرید. حوصله ی سرماخوردگی و کنج خانه افتادن را نداشت.
سراغ موتورش که به درخت زنجیر کرده بود رفت. با کمترین سر و صدا زنجیر را باز کرد و همانطور خاموش آن را تا سر کوچه خرکش کرد. همسایه ها به اکرم، صاحبخانه اش، شکایت کرده بودند که سرصبح و آخر شب ما از صدای لکنته ی این مستاجرت آسایش نداریم! همین شد که هر صبح مجبوری موتور را سرکوچه استارت می زد و اگر دیروقت برمی گشت هم موتور خاموش را با خودش می کشاند. اکرم به خاطر همان یک وجب جای پارک گوشه ی حیاط هم سرش منت می گذاشت،گزگ بیشتری نمی خواست به دستش بدهد.
بعد از چندبار هندل زدن بالاخره موتور راه افتاد. مقصدش بانکی در یکی از محله های بالاشهر بود. از چندوقت پیش آنجا را زیرنظر گرفته بود و خیابان های اطرافش را حالا مثل کف دست می شناخت. نزدیکی بانک در جایی که اشراف کاملی به در خروجی داشت به کمین نشست و منتظر سوژه ی مناسبی شد.
نام کتاب : رمان بوی وانیل
نویسنده : Beste
خلاصه رمان بوی وانیل:
رمان بوی وانیل داستان دختری سربزیر و آروم بنام دیار هست که چند ساله با دختر خاله اش تو شهری دور از خونه و خونواده زندگی میکنه و در شیرینی پزی مشغوله ، اما همه چیز به ورود خونواده پدریش به زندگیش دستخوش تغییر میشه.
جهت مطالعه رمان بودی وانیل از لینک بالا استفاده کنید.
رمان عاشقانه بانو قصه به درخواست شما کابران عزیز به آرشیو دانلود رمان تک سایت اضافه شد.
فریادش تمام اتاق رو گرفت. صداش پیچید و پیچید و پیچید و مثل یه سیلی محکم خورد به گونه ام. متعجب نگاهش کردم، ناباور…..
نام کتاب : رمان امن ترین آغوش دنیا
نام کتاب : رمان این مرد امشب میمیرد
خلاصه رمان عاشقانه امن ترین آغوش دنیا به درخواست شما کابران عزیز به آرشیو دانلود رمان تک سایت اضافه شد. رمان امن ترین آغوش دنیا داستان سعید است که برادرش رو از دست داده و سعید قصد ابراز علاقه به همسر برادرش رو داره و داستان از اینجا شروع میشه.
نام کتاب : رمان گناهکار
دانلود رمان واحد روبرویی فرمت pdf و موبایل
نام نویسنده : شیوا بادی
خلاصه داستان رمان سیگار شکلاتی :
رمان واحد روبرویی رمان عاشقانه ایرانی نوشته شیوابادی که داستان دختر و پسری همسایه رو روایت میکنه . دختر و پسری پر از تفاوت .. دو طرز فکر متفاوت .. عقیده متفاوت .. دو دنیای متفاوت .. اما این دوتا سرنوشتشون به هم گره خورده .. نه فقط به عنوان همسایه رو برویی. ادمین : دوستان عزیز به دلیل درخواست زیاد شما عزیزان رمان واحد روبرویی به آرشیو رمان های تک سایت اضافه شد.
نام نویسنده : هماپور اصفهانی
حجم رمان سیگار شکلاتی :
خلاصه داستان رمان سیگار شکلاتی :
ز ویژگی های بارز یک رمان خوب برقراری یک رابطه ی حسی با خواننده است و همچنین درون مایه ی داستان باید آن قدر کشش داشته باشد تا خواننده را وادار کند تا صبح سر کتاب بنشیند و با لذت صفحاتش را ورق بزند.
رمان سیگار شکلاتی با استفاده از تعلیق های فراوان و همچنین استفاده از اشعار زیبا و به جا حین برخوردار بودن از قلم زیبا ی نویسنده، از این دو صفت بارز به خوبی برخوردار است..
عبارت بالا یکی از بیشترین کلماتی هست که بین کلمات مرتبط با رمان و کتاب جست و جو میشه .
در این مقاله کوتاه سعی کردیم دلایل جست و جو “چند هزار” مرتبه در روز این عبارت رو مورد بررسی قرار بدیم :دی
شاید اگه خیلی خوشبینانه بخوایم نگاه کنیم ، احتمالا دوستان دوستدار ادبیات به دنبال رمان هایی سیاسی اجتماعی خاصی هستن که احتمال میدن ممکنه برخی مباحث کتاب مورد نظرشون سانسور شده باشه و برای همین با چسبوندن “بدون سانسور” به اخر رمان مورد نظرشون ریسک خوندن رمان سانسوری رو به حداقل برسونن .
اما متاسفانه مثال خوشبینانه بالا صرفا مثاله و دلیل گشتن به دنبال رمان بدون سانسور مثال بالا نیست .
تو این چند سالی که بازار رمان های تایپی و اینترنتی خیلی داغ بوده یه سری مطالب با پیشبند رمان در اینترنت منتشر شد که واقعا برای گشتن به دنبال اون مباحث چسبوندن عبارت بدون سانسور توی سرچ گوگل لازمه .
دوستانی که سعی کردن ضعف نوشتنشون رو با پرداختن به موضوعات جنسی یا مباحث خصوصی روابط عاشقانه بپوشونن و خیلی فاحش خواننده رو با مسائل اینچنینی اشنا کنن.
استدلال خیلی جالبی که این دوستان نویسنده(نما) در برابر انتقاداتی که به سبک نوشتنشون میشه دارن، اینه که تو جامعه فعلی ما کمتر کسی پیدا میشه که با این مسائل اشنا نباشه و نویسنده صرفا سعی کرده احساساتشو به قلم تزریق کنه و از ته دلش بنویسه :|
شاید مسخره ترین وجه تشابه رمان های اینچنینی روابط فوق العاده بچه گانه و غیر منطقی (و شاید مسخره) که بین دو نقش اصلی داستان به وجود میاد باشه که کل داستان حول این رابطه میچرخه که نویسنده اسم این رابطه رو با اعتماد به نفس کامل گذاشته عشق :)
نام کتاب : معرفی کتاب های برتر
ژانر: معرفی رمان و کتاب, نقد و بررسی رمان
خلاصه : بعد از درخواست های مکرر شما کاربران عزیز بخش "معرفی رمان و کتاب" فعالتر از همیشه به فعالیت خودش ادامه خواهد داد . سعی میشه حداکثر هرماه آخرین رمان های چاپ شده ایرانی و ترجمه شده هارو بهتون معرفی کنیم تا بتونید خرید هدمندانه تری داشته باشید :)
نام کتاب : رمان حکم دل
نام نویسنده : anital و sun daughter
ژانر: رمان اجتماعی, رمان عاشقانه
فرمت های کتاب : APK | ePub |PDF
تعداد صفحات :(A4) 330
خلاصه : دختری در جست و جو زندگی تازه .. زندگی که نگران نون شبش نباشه و بتونه فقط زندگی کنه .. اما مسیر جست و جو رو غلط انتخاب میکنه .. اشتباهی بزرگ .. بازی با سرنوشت و زندگی [رمان حکم دل از اولین نوشته های نویسندگان معروف ، خورشید و انیتا هست که جزو رمان های نسبتا پر طرفدار محسوب میشه . رمان حکم دل امروز به درخواست شما عزیزان در تک سایت منتشر شد.]
نقد و بررسی رمان خواب های طلایی ، اثر جدید مژگان زارع در سال ۱۳۹۵ که در انتشارات شادان به چاپ رسیده .
امروز در تک سایت قصد قرار دادن نقد و بررسی کوتاه این رمان زیبا رو داریم . امیدوارم از مطالعه این نقد لذت ببرید .
نام کتاب : رمان من پیش از تو
نام نویسنده : جو جو مویز
ژانر: رمان خارجی, نقد و بررسی رمان
فرمت های کتاب : نقد و بررسی
تعداد صفحات :(A4) 530
رمان من پیش از تو نوشته جو جو مویز ، رمان عاشقانه محصول سال ۲۰۱۲ است که در بریتانیا به چاپ رسید . این رمان در ایران توسط مریم مفتاحی ترجمه و در اتشارات آموت به چاپ رسیده است . در این پست تک سایت قصد داریم این رمان پرطرفدار رو مورد نقد و بررسی قرار بدیم . داستان درباره دختری بنام لوییزا ۲۶ ساله است . شکلگیری داستان از جایی شروع میشور که لوییزا برای کمک به هزینه های خانواده در جست و جوی شغل است و بعد از جست و جو های متعدد و ناموفق یک کار خاص پیدا میکنه ، مراقبت از ویل ترینر ، مرد جوانی که از دوسال پیش به خاطر تصادف با موتور ویلچر نشین شده است …
[با تشکر از فروغ دیناروند (ت_دال) بابت تهیه این نقد و بررسی]
فروغ:
رمان من پیش از تو ، که تعدادچاپش نشون دهنده ی خیلی چیز هاست .از جمله اعتماد بیشتر به نویسنده ی خآرجی . در زمینه ی رمان!
من پیش از تو داستانی که توی ۵۳۳ صفحه ،کمتر از انگشتان دست تونستم پاراگراف جذابی درونش پیدا کنم .که بی ربط به رفتار خود شخصیت داستان نباشه.
۵۳۳ صفحه ای اگر حرفهای اضافه و بی مورد لو رو فیلتر کنیم به ۳۰۰ صفحه برسه.
موضوع زیبایی که میتونست خیلی هیجان برانگیز تر باشه .
ترجمه ی این کتاب هم ابتدا که با دیالوگ های فراوانی که گاهی متوجه هم نمیشیدیم کی میگه بود و در انتها بسامد های بسیار فعل !!!
و یکی درمیون خواهر لو ،ترینا یا کاترینا میشد!!!!!
.
شخصیت #لوئیزا
که در ابتدای داستان بشدت مسر بود خودش رو قابل ترحم و بی عرضه نشون بده و در آخر داستان هم تاثیری که گرفته بود تا حدودی تونست عوضش کنه .
اینجا نویسنده بخوبی تونست عوض شدن شخصیت لو رو نشون بده ولی …
ای کاش کمتر با_تنها_گفتن اینکه لو هیچ کاری نمیتونه انجام بده اینو نشون میداد.
#ویلیام_ترینر
شخصیت مصمم و با اراده ای که تمام حرکاتش منطقی بود و چیز غیرقابل تصوری رو نشون نمیداد و این یک نکته ی مثبت بود
چرا که نویسنده تنظیمات نوشته اش رو به خوبی کنترل میکرد تا آخر داستان .
گفتن اتفاق ها و ناتوانی هایی که لو هی با خودش تکرار میکرد هیچ جذابیتی جز سربردن حوصله رو نداشت! .
شخصیت پردازی های داستان بخوبی با محتوا متناسب بود.
یک داستان واقع گرایانه که افراد ناتوانی مثل ویل رو سربار نشون میداد !! از نکات مثبتش هم نمیگذریم ؛
من پیش از تو داستانی که نکات علمی خوبی رو مربوط به داستان به ما یاد داد.و همچنین نویسنده با نوشتن حال اطرافیان ویل از زبان خودشون باعث درک عمیق تری برای خواننده شد .
و کاملا مشخص بود که نویسنده برای نوشتن جاهایی که میگفت کاملا تحقیق کرده بود و طوری توصیفش میکرد که خواننده براحتی تصورش میکرد .
من پیش از تو داستانی که پایه و اساسش عشق بود ، اون رو متفاوت از دیگر داستات های عاشقانه نشون داد ،
کلیشه ای و تکراری نبود و تصور خواننده رو از تعریف محدودی که از عشق داره به یک تعریف بالاتر رسوند .
دوستان عزیز نظر فراموش نشه :)
#ت_دال
خواندن رمان من پیش از تو
me before you
خلاصه رمان دفتر خاطرات نازگل:
دفتر خاطرات نازگل درباره زندگی دختری هیجده نوزده ساله است که همیشه در سر کلی رویا و خیال پردازی های رمانتیک داره و همیشه دنبال گمشده اش هست تا براساس یک اتفاق درگیر یک تعارض میشه و برای نجات آینده اش اقدامی میکنه که تمام ورق های زندگیش برمیگرده اما این اقدام چی بود و با کی بود و در رمان بخوانید…
قسمتی از متن رمان دفتر خاطرات نازگل:
اگر سکوت کنم و هر چی بگه بگم چشم شاید پیش خودش فکر کنه که نازگل اونقدرها هم بد نیست…
خب ابرش یه رئیسِ،یه رئیس همیشه و همه جا می خواد فرمانروائی کنه اول آرومش می کنم بعد آهسته اونو رام خودم می کنم،ابرش مثل علی محمد که نیست آهنگ سرکج باشه اون یه آدم تحصیل کرده و تو اجتماع رفته و اجتماعی شده ست پس می تونم فرمولمو روش اجرا کنم.
بذار هر چی می خواد بگه من فقط باید سکوت کنم و اونو تحریک نکنم تا بر علبه ام بلند بشه اینطوری نقطه ضعف کمتری دست ابرش می دم خودم م عذاب کمتری می کشم.
خونه رو تمیز کردم و غذا آماده کردم و وسایل خونه رو جابجا کردم و اما به هیچ وجه به طبقه ی دوم خونه نرفتم و ترجیح دادم که تو همون قسمت پائین باقی بمونم پرده های خاک و غبار گرفته رو درآوردم و شستم اونم با دست چون لباس شوئی نداشتم،تمام خونه رو با یه جاروبرقی فکسنی جارو زدم و تمام فرش ها رو با آب تاید شستم.
شب هر چقدر منتظر ابرش شدم نیومد که نیومد..دوباره شب و باد و بارون و زوزه ی سگ و گربه و …اینطوری تا صبح سکته می کردم!
ابرش از قصد نیومد چون می دونست که من شبا می ترسم،آخ که نقطه ضعف دستش دادم نامرد نالوتی پست فطرت..خدایا چیکار کنم،اگر الان یه چیزی به چشمم بیاد جابجا سکته می کنم…بسم الله..بسم الله..بسم الله الرحمن الرحیم…فوت کردم تو فضا و گفتم:
-خدایا من جنبه ندارم ها کمکم کن من امشب چطوری بخوا…
حرفمو قورت دادم،چشمامو تا ته باز کرده بودم که یه چیزی ته راهرو ببینم،منتظر دیدم یه چیزی شبیه انسان ولی بنام جنُ بودم!
-بسم الله الرحمن الرحیم،ببینید من می ترسم برید سراغ ابرش که عین خرس می خوابه..برید اونو خفته کنید..
رمان جدید از نیلوفر قائمی فر
رمان های نیلوفر قائمی فر
نیلوفر قائمی فر
بیوگرافی نیلوفر قائمی فر
خلاصه رمان کلاکت :
“شهرت برای من احساس منفوری نیست …!از شناخته شدن بی حد و اندازه لذت می برم .از نقش بازی کردن هم همینطور… این باعث میشه که حس کنم من خوشبخت ترم ! چون چیزی که هستم ، نیستم !بخش هایی کوتاه از مصاحبه ی خواندنی و جذاب اقای بازیگر این روزهای رسانه | هفته نامه ی رنگین کمان ؛ با ما همراه باشید .
قسمتی از متن رمان کلاکت :
روشن وارد سالن خانه باغ شد ، مرد جوانی جلو آمد.
پالتوی قرمزش را از روی شانه اش کشید و به دستش داد و پرسید: نمیدونی حامد کجاست؟!
-چرا خانم روشن ، بالا هستن … رمان کلاکت
نگاهش به پله ها رفت و رو به او گفت: پالتومو دم دست بذار … قرار نیست بمونم.
مرد سری تکان داد وپناه بعد از چاق سلامتی با افراد دکور داخل صحنه به سمت پله ها رفت .
دو تا یکی خواست بالا برود اما درست روی سومین پله ، دستش را روی سینه اش گذاشت و نرم نرم ، تکی تکی از پله ها بالا رفت . دستش را به نرده گرفته بود و خوب خودش را فیکس کرد ، پایین مانتوی بلندش را توی مشت دست دیگرش گرفت تا مبادا ، به پایش گیر بکند . رمان کلاکت اثر جدید sun daughter
نفس عمیقی کشید و بالاخره خودش را به بالای پله ها رساند.
با احتیاط از لابه لای سیم های پروژکتور های نورپردازی که قرار بود نصب شوند رد شد ، درب اتاقی نیمه باز بود و صدای خنده های حامد در گوشش می پیچید.مثل همیشه استارت میزد و روشن نمیشد .
به سمت اتاق رفت. رمان از sun daughter
حامد روی صندلی ای نشسته بود و سیگار وینستون سفیدش را توی دست چپش نگه داشته بود ، موهای فر مشکی اش را با هد نازکی بالا زده بود و پیشانی اش بلندتر به نظر می رسید. بر خلاف همیشه اصلاح نکرده بود و با ته ریش مشکی و عینک گردی با فریم مشکی کسی را مخاطب میداد و حرفهای بی سرو تهی میزد و غش غش میخندید .
تمام رمان های خورشید sun daughter
خلاصه رمان دقایقی تا نیمه شب :
پسری ۱۸ ساله بنام امیر .. درحال گذروندن زندگی نرمال خودش که متوجه تغییراتی میشه ، تغییراتی که منجر به اتفات غیر طبیعی در اطرافش میشه .
اتفاقاتی که ارتباطی با این دنیا نداره .. پشت آیینه ، دنیایی خاکستری .. و امیر میره پشت ایینه به دنبال قاتل دنیای خاکستری.
قسمتی از متن رمان دقایقی تا نیمه شب :
گفتم: سلام..
صدای جیغ هر دو دختر بلند شد. سریع گفتم: نترسین! من اذیتتون نمی کنم.. من گم شدم..
صدای نفس نفسشون شنیده می شد.. دوباره گفتم: من گم شدم. میشه بگین من کجام؟
هر دو صدا شبیه هم بودن و من از روی گریه و خنده تشخیص می دادم کدوم مال کیه. ولی آئورا دیگه گریه نمی کرد و تشخیصش خیلی سخت بود! یکیشون گفت: اینجا انباری خونه نامادری مونه. اسمش لی لیه. خیلی بدجنسه. من بهش میگم گوتل. میشناسیش؟
گفتم: نه نمیشناسم.. تو کدومی کوچولو؟
گفت: من تالیام. آئورا داره آبغوره می گیره.رمان دقایقی تا نیمه شب
بعد ریز خندید: آخه مارتا قراره بیاد بخورتش!
آئورا با بغض گفت: نخیرم. خودتو می خوره.
تالیا بی توجه بهش گفت: گوتل همون جادوگر بدجنسی بود که راپونزل رو قایم کرده بود.. لی لی هم از مامان هامون پول می گیره که نذاره باباهامون بفهمن ما کجاییم. الانم چون من بهش گفتم کله گلابی هر دو مونو انداخته اینجا. ولی نمی دونه که من نمی ترسم. فقط این بدبخت می ترسه. البته حقم داره! مارتا دندوناش خیلی تیزن.
بعد دوباره خندید. صدای گریه آئورا بلند شد.. : هیچم منو نمی خوره. اصلا مارتا وجود نداره. مگه نه آقا؟ رمان دقایقی تا نیمه شب نوشته فاطیما
دستمو بردم جلو و دنبالش گشتم.. دستم خورد به یه دست کوچولو.. سریع دستشو کشید و جیغ زد.. فهمیدم خودشه!
– نترس! منم..
– فکر کردم ماراتاست.
تالیا: احمق مگه خودت نگفتی وجود نداره؟
دوست داشتم یه فصل کتکش بزنم! موجود خبیث! دست آئورا رو گرفتم و کشیدمش سمت خودم. محکم تو بغلم گرفتمش. ظاهرا اونم دنبال سرپناه می گشت. سریع تو بغلم مچاله شد. یواش یواش گریه می کرد. هنوزم نمی تونستم جایی رو ببینم. با عصبانیت صدا زدم: تالیا.
با بیخیالی گفت: بله؟رمان دقایقی تا نیمه شب
– از آئورا عذر خواهی کن.
– هه.. برو بابا. تو کی هستی که مجبورم کنی؟ حتی لی لی هم از من می ترسه. یه بار شنیدم به مامانم می گفت تالیا خطرناکه. من مسئولیت مراقبتشو به عهده نمی گیرم!
– ازش عذر خواهی کن! زود تند سریع!
– به همین خیال باش.
بعد با دهنش صدای بی ادبی درآورد!
خواستم چیزی بگم که دوباره گفت: فقط دختر لاغره حیاط پشتی زور منو داره!
آئورا: اون دختر وجود نداره. همش ساخته ذهن مریضته!
تالیا باز بی ادب شد: خفه شو ریغوی بدقواره! خیلیم واقعیه. باهاش دعوا کردم.. ببین! جاش رو دستم هست. خیلی وحشیه!
آئورا: من تو این تاریکی چی رو ببینم آخه کله پوک؟
پرسیدم: شما دو تا خواهرین؟
تالیا: نه بابا! همزادیم. ولی منو از دنیای خودم دزدیدن آوردن اینجا. دختر وحشیه حیاط پشتی میگه میخوان ازم سوء استفاده کنن. ولی من نمی دونم معنیش چی میشه!
رمان ترسناک
نام کتاب : رمان من سرکش
نام کتاب : رمان مومیایی
نام نویسنده : p*e*g*a*h پگاه
خلاصه داستان:
جنایت…جنایت پشت جنایت.قصه حماقت ها،سادگیها و باختنهای هر روزه من و تو.قصه اشتباهاتی که حتی خدا هم به جبرانش اراده نمی کند.
علی : دوستان عزیز این رمان به صورت تایپی هست و زمانی که رمان به پایان رسید رمان به صورت پی دی اف در سایت قرار خواهد گرفت.
قسمتی از متن رمان:
-پاتریک مکزیکیه.البته سالها امریکا بوده و بعد واسه تحصیل میاد کانادا.همزمان با اون منم اومدم اینجا و توی پانسیون هم اتاقی شدیم.دیدیم اونجا شلوغه و نمی تونیم درس بخونیم خونه گرفتیم.اون اوائل من زبانم جالب نبود.برعکس پاتریک.آخه اون عاشق زبانهای مختلفه.به چند زبان هم مسلطه..رمان مومیایی
-واسه چی از آبروشون می ترسن؟به خاطر کدوم کار خلاف شرع؟به خاطر کدوم گناه؟مگه چیکار کردیم؟تو زن رسمی و عقدی من هستی.تا حالا شده یه شب پیش من بمونی؟هر قانونی واسه من گذاشتن گفتم چشم.تارا دیرتر از ۱۰ شب نباید بیاد خونه..چشم…خارج از شهر حق ندارین با هم برین…چشم!شکمش رو بالا .رمان مومیایی
تیام شرایط بهتری داشت….همیشه شرایط بهتری داشت…نمی دانم چرا…اما او را بیشتر از من دوست داشتند.هیچ کس زیر بار چنین تهمت گرانی نمی رفت…اما من با تمام بچگی ام می فهمیدم.همیشه ران سرخ شده ی مرغ برای تیام بود.یکبار به مادر گفتم منهم ران دوست دارم. گفت برادرت بزرگتر است…باید احترامش را داشته باشی.همان شب تیام ران را توی بشقاب من گذاشت…رمان مومیایی
اونا قرمه سبزی میخوردن… اون گربهه هنوزداشت اون دمبه رو لیس میزد… اون موشه هنوزتو شمشادا وول میخورد… اون مورچه هم هنوز داشت اون دونه برنج وبا خودش می برد…
چشمامو بستم… یه نفس عمیق کشیدم… هنوز بوی قرمه سبزی میومد…!
روی تختم دراز کشیدم… به سقف خیره شدم….رمان مومیایی
جفتشان لبخند میزنند… صبح اول صبحی که کنار دستی ام چرت میزند و کنار دستی اش جا خالی است برای نشستن دختر… اوایستاده و اویزان یک میله ی زرد درمیان خمیازه اش لبخند میزند…
پسرهم ایستاده … قدش بلند است با ترمز های اتوبوس بازوی رو به رویی اش را که ایستادن را به نشستن در جای خالی در هفت صبح ترجیح داده است میگیرد… ونمیگذارد اب از اب تکان بخورد… خودش را نگه داشته است و او را هم…
هنوز پچ پچ میکنند… لبخند میزنند… خمیازه میکشند و لبخند میزنند….رمان مومیایی
“دوستان توجه کنید متون قسمتی از متن رمان به صورت کاملا اتفاقی از رمان انتخاب میشود و متون منتخب نویسنده رمان نیست”
منبع :
سمیوئل لنگهورن کلمنز متولد ۳۰ نوامبر ۱۸۳۵ – درگذشتۀ ۲۱ آوریل ۱۹۱۰ که بیشتر با نام هنری اش مارک توین شناخته میشود، نویسنده و طنزپرداز آمریکایی بود. مارک توین شهرت خود را مدیون رمان ماجراهای هاکلبری فین و ماجراهای تام سایر است.
خلاصه رمان : دختری هست به نام باران . باران کنکور میده و در دانشگاه قبول میشه و چون شهر دانشگاه باران رشت مشخص میشه ، از شهر تهران میره و با برادر و دوست برادرش هم خونه میشه… باران و همخونه شدن با برادر و دوست بردارش ماجراهایی رو به همراه داره …
خلاصه رمان : این داستان در مورد یه دختر به اسم آیسان هست که موهاشو از زمان تولد کوتاه نکرده … اون از طریق یه پسر سارق عتیقه وارد این کار میشه ولی غافل از اینکه …
خلاصه رمان : گار وکیل دادگستری در جریان پرونده قتلی قرار میگیرد وناخواسته وکالت موکلش هومن اهرابی را میپذیرد.در جریان ملاقات با موکل که همان قاتل میباشد متوجه میشود که هومن کسی نیست جز حسام دوست صمیمی ویار جدا نشدنی نامزدش که چند سال پیش به طرز مشکوکی ناپدید شده! وحالا او در پی پیدا کردن ارش(نامزدش) وارد ماجرایی میشود که در نهایت.
خلاصه رمان : همه چیز من شده بود یک بازی تلخ ، بی فکر به نتیجه بدی که روی زندگی من و اون میذاره .. به تنها چیزی که فکر میکردم آبروی بابام بود .. بیخیال اون …نمیتونستم در مقابل نگاه های بی احساسش عکس العملی بجز سکوت داشته باشم .. حس میکردم شخصیت و غرورش زیر پاهام داره تیکه تیکه و خورد میشه ولی کاری از دست من بر نمیومد .. منم یه سر بازی بودم ..
اُنوره دو بالزاک متولد ۲۰ مه ۱۷۹۹ – درگذشتهٔ ۱۸ اوت ۱۸۵۰ نویسندهٔ نامدار فرانسوی است که او را پیشوای مکتب رئالیسم اجتماعی در ادبیات میدانند.کمدی انسانی، نامی است که بالزاک برای مجموعه آثار خود که حدود ۹۰ رمان و داستان کوتاه را دربرمیگیرد برگزیدهاست. توصیفات دقیق و گیرا از فضای حوادث و تحلیل نازکبینانه روحیات شخصیتهای داستان بالزاک را به یکی از شناختهشدهترین و تأثیرگذارترین رماننویسان دو قرن اخیر تبدیل کردهاست.
نام کتاب : تمنا برای نفس کشیدن
نام نویسنده : shadinn
تعداد صفحات:۱۵۵
خلاصه داستان:
داستانمون درباره ی دختر شاد و شنگول و فوضولیه به اسم تمنا. تمنا دقیقا موقع برگشت از ازجلسه کنکور تو ترافیک با پسری به اسم هیراد اشنا میشه یه پسر مغرور و خشک و…
نام کتاب : رکسانا
نام نویسنده : م.مودب پور
تعداد صفحات(A4) : 520
خلاصه داستان:
داستان این کتاب مانند اکثر داستانهای نویسنده با حضور دونقش اصلی اغاز می شود که یکی شوخ و بذله گو و دیگری غمگین و ساکت است.
داستان از آنجا آغاز می شود که این دو نفر می فهمند عمه ای دارند و در سیر اتفاقات با دختری بنام رکسانا اشنا می شوند و ادامه ماجرا……
در هر صورت اگر از داستان اجتماعی عامه پسند و خیلی ساده خوشتان می آید می توانید این داستان را بخوانید
نام کتاب : چشمهایی به رنگ عسل
نام نویسنده : زهره کلهر
حجم : ۷٫۴۵ mg
خلاصه داستان:
شیدا دختر خیلی خوشگلی هست و تو خونواده خیلی پولداری بزرگ شده اما شکست تو عشق اولش باعث ضربه های روحی بسیار زیادی شده …
نام کتاب : آبرویم را پس بده
نام نویسنده : moon shine مون شاین
تعداد صفحات(A4):780
خلاصه داستان:
دختری بنام ارکیده ، دختری که در زندگی کمتر طعم بی پولی رو چشیده و در رفاه و ازادی کامل بزرگ شده تا وقتی با سپر آشنا میشه ، کم کم به خودش میاد و میبینه به سپر علاقه مند شده ، رابطه ای سیاه که زندگی ارکیده رو به آوار تبدیل میکنه..
فرمت کتاب : PDF|APK|EPUB
نام کتاب : رمان ازدواج به سبک اجباری
نام نویسنده : همیشه بهار
تعداد صفحات(A4):175
خلاصه داستان:
خانواده ای بی بند و بار ، بی به اعتقاد به خدا و بی اعتنا به احکام دینی ، دختری از این خانواده و در مقابل پسری از دنیایی دیگر ، دنیایی پایبند به خدا و اسلام .. دختری و پسری از دنیایی متفاوت و با افکاری متفاوت ، در زندگی مشترک ، از نوع اجباری …
نام کتاب : قتل کیارش
نام نویسنده : مژگان زارع
حجم : ۱۰MG
خلاصه داستان:یک قتل ، در یک میهمانی .. کیارش دولتشاه به قتل رسید .. تمام شواهد و مدارک بر علیه دختر نگهبان خانه است و نشان دهنده این است که او کیارش را به قتل رسانده .. هرچند واقعیت این نیست…
نام کتاب : رمان آسمانی ها
نام نویسنده : مهتابیmahtabi22
حجم :۴٫۲mg(تعداد صفحات:۴۷۸)
خلاصه داستان:
حضور پسری بنام وحید در زندگی دو دوست بسیار صمیمی بنام هما و فرشته ، تاثیر بسیاری بر زندگی هر سه میگذارد…
نام کتاب : رمان هیچوقت دیر نیست
نام نویسنده : مهسا زهیری
حجم : ۴٫۶MG(تعداد صفحات:۴۴۴)
خلاصه داستان:
زنی که تمام تلاششو بکار میگیره تا بتونه اشتباهاتشو جبران کنه .. همیشه قرار نیست نتایج چیزی که ما میخوایم باشه ، همین که هیچ وقت دیر نیست خوبه …
علی: سلام دوستای عزیز و همیشگی تک سایت ، امیدوارم حالتون حسابی خوب باشه ، بعد از مدت ها تصمیم گرفتیم بخش مصاحبه و بیوگرافی نویسندگان
رو با یه مصاحبه ویژه آپدیت کنیم . امروز گفت و گو خودم رو با نویسنده عزیز و محبوب خانوم فرشته تات شهدوست (فرشته۲۷) نویسنده رمان های معروفی مثل گناهکار ، ویرانگر ، قرعه بنام سه نفر و.. رو براتون اماده کردیم ، امیدوارم از این گفت و گو لذت کافی رو ببرید و با نظراتتون مارو خوشحال کنید :)
سلام خدمت همه دوستای عزیز تک سایتی .
امروزم تصمیم گرفتم بیوگرافی نویسنده پرفروش ترین رمان ایرانی (بامداد خمار) رو براتون قرار بدم . خانوم فتانه حاج سید جوادی
شاید شما هم مثل من وقتی میخواید با یه فرد اهل رمان تبادل اطلاعات کنید یا بهتره بگم سر صحبت رو باز کنید یکی از اولین رمانایی میپرسید طرف خونده یا نه بامداد خمار هست:دی
نام کتاب : رمان پل های شکسته
نام نویسنده : دل آرا دشت بهشت
تعداد صفحات:۳۳۰
خلاصه داستان:
مژده یک ازدواج ناموفق داشته که سرانجامش طلاق شده ولی مژده فرصت دوباره ای به خودش داده و زندگی اش را با سهراب شروع میکند اما بعد از مدتی متوجه میشود که سهراب سرطان دارد ..
فرمت کتاب : PDF | APK | EPUB
نام کتاب : رمان اسطوره
نام نویسنده : پگاه p*e*g*a*h
حجم :۸MG(تعداد صفحات:۸۰۰)
خلاصه داستان:
شاداب ، دختری عاشق ، عاشق مرد درد کشیده بنام دیاکو، مردی که حتی شاداب رو نمیشناسه .. شاداب به دلیل وضعیت بد مالی خانوادگی تصمیم به پیدا کردن کار میگیره و به عنوان منشی در شرکت دیاکو مشغول به کار میشه ..
تا حالا شده که در از خودتون بپرسید این م.مودب پور دقیقا کی هستش و چیکارس
چند سالشه و اهل کجاس
این هم بیوگرافی تا حدودی کامل و کوتاه از م.مودب پور
نام اصلی او سید مرتضی مودب پور میباشد که به اختصار توی رمان هاش م.مودب پور نوشته میشه
متولد ۱۳۳۷ و همسر ماندا معینی می باشد همچنین دارای یک فرزنده به اسم فربد که حدود ۲۲ساله می باشد.
ساکن محله ی گیشا در تهران یک خونه ی سه خوابه دارد.
سید مرتضی کار خود رو در سال۱۳۷۸ با انتشار رمان پریچهر اغاز کرد و به دنبال ان رمان های یاسمین,یلدا,شیرین,رکسانا و گندم رو نوشت و چاپ کرد.
در این بین هم دو کتاب با همکاری خانمش با نام های کژال و دریا نوشته که اون ها هم به چاپ رسیده اند.
البته یک فیلم سینمایی هم از روی رمان هایش ساخته شده است که در ۱۳۸۳ به کارگردانی تورج منصوری و با بازی ماهایا پطروسیان,مهران غفوریان و فتحعلی اویسی ساخته و به روی پرده ی سینماها رفت ولی توفیق انچنانی نداشت و منجر به یک شکست مالی محض برای عوامل فیلم شد.
سید مرتضی کتاب های فهیمه رحیمی و اعتمادی رو مبتذل میدونه و سبک کاری خودش رو بالاتر از انها میدونه .
همچنین بین دوستانش یک جمله ی مشهور دارد و اونم اینه که خوانندگان باید اول با فهیمه رحیمی و ر.اعتمادی شروع کنند و بعدا به سراغ من بیایند.
و در اخر اینکه تمام شخصیت های رمانهایش واقعی میباشند و حتی خودش مدتی رو با آنها زندگی کرده است.
رمان های مودب پور موجود در تک سایت
تعداد صفحات : 2